آیا قضیه حضرت زینب که سرش را به چوبه محمل زد با کلام او: «ما رایت الا جمیلا» منافات ندارد؟!
اولاً نقل شده است “وقتی در کوفه سرهای شهدا را که در جلوی آنها سر مقدس ابا عبدالله (ع) بود وارد کردند و مقابل کاروان اسرا آوردند؛ حضرت زینب وقتی چشمش به آن سر منوّر افتاد سر به چوب جلوی محمل کوبید به گونهای که خون از آن جاری شد". مرحوم حاج شیخ عباس قمی در این باره میگوید: این روایت را گرچه علامه مجلسی نقل کرده، ولی مأخذ آن، دو کتابِ غیرِ معتبرِ (یعنی کتاب منتخب طریحی و کتاب نورالعین) است[1].
بنابراین ملاحظه میکنید که اصل این نقل قابل اشکال بوده و به طور قطع ثابت نشده است، لکن گذشته از این نقل، صرف عزاداری به اشکال دیگر؛ مثل اشک ریختن و غمگین شدن در سوگ اباعبدالله( ع) در قبال جمله حضرت زینب (س) “مارایت الا جمیلا"، توجیه معقولی دارد. به این بیان که: کربلا یک سکّه دو رویه بود؛ یک روی، نیش بود از سوی بشری نادان و روی دیگر نوش بود از حکیمی مهربان، یک روی آن خون بود و شمشیر و آتش، قتل بود و غارت، و این ظاهری بود که دیده میشد و از سوی یزید ویزیدیان بود، اما روی دوم که درک آن بصیرت و دقت نظر لازم داشت، تقرب به ذات اقدس الهی بود؛ به نمایش گذاردن درسها و زیباییهای مکتب الهی و تربیت یافتگان آیین اسلام و جانفشانی برای احیای چنین مکتبی و عنایت خاصّ پروردگار به جهت این جان بازی، و ایثار در راه هدف مقدس الاهی، همان هدفی که خداوند در آفرینش انسان و هدایت او داشت و دارد و این که این هدف و این هدایت بایستی تا قیامت بماند؛ تا بشریت در سایه آن تربیتی آسمانی بیابد؛ آن روی که مستند به خدا است عنایت است و همه زیبایی، و حضرت زینب (س) نیز همین روی را دیده که سخن از زیبایی میگوید؛ از همین روی است که هر چه آتش جنگ شدّت میگرفت امام حسین (ع) و برخی از همراهانش را میدیدند که چهرههایشان گلگونتر و شکفتهتر میشود و دلهاشان آرامتر میگردد…[2].
آری درد است که بشریت چنین هادیان الهی و شخصیتهای والای انسانی را قدر نشناخته و ناجوانمردانهترین رفتارها را بر آنها روا دارد و انسانیت را از وجودشان محروم کند، درک این درد آن قدر هست که دلها غمگین و چشمها گریان شود، و عواطف انسانی را تحریک کند و عزایی به پا شود، چنان که استاد شهید مطهری میگوید: «پیغمبر یعنی انسان کامل، حسین یعنی انسان کامل، زهراء یعنی انسان کامل، یعنی مشخصات بشریت را دارند با کمال عالی مافوق مَلَک؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه میشوند، غذا میخورند، تشنه میشوند، آب میخورند، احتیاج به خواب پیدا میکنند، بچههای خودشان را دوست دارند، غریزه جنسی دارند، و لهذا میتوانند مقتدا باشند، اگر اینجور نبودند امام و پیشوا نبودند…عواطف و جنبههای بشریشان از ما قویتر است و در عین حال در جنبههای کمال انسانی از فرشته و از جبرئیل امین بالاترند و لهذا امام حسین میتواند پیشوا باشد، چون تمام مشخصات بشری را دارد، او هم وقتی جوان رشیدش میآید از او برای جنگیدن اجازه میخواهد، دلش آتش میگیرد… عاطفه از کمالات بشریت است ولی در مقابل رضای حق پا روی همه اینها میگذارد»[3]. یعنی با وجود این همه عاطفه، در این مصیبت ها و گریه ها هرگز سخنی بر زبان جاری نمی شود یا رفتاری بروز نمی کند که خلاف رضای الهی و موجب خشم و سخط او شود.
بنابراین تفاوت آنها با دیگران در این است که غمها و غصههایشان برای خدا و در راه خدا است، دردهاشان باعث نمیشود که راه خدا را ترک گویند بلکه در این راه تا پای جان استقامت میکنند و از همین روی لایق دریافت عنایت الهی شده و جانشان از آن سیراب میگردد و فطرت توحیدی از آن لذت برده، نشاط مییابد و این روی زیبای واقعه است.
اما ابن زیاد با آن سخن جاهلانه[4]، جنایت و کردار زشت خود را به خدا نسبت داد و هدف او به حقّ جلوه دادن جنایات خویش و تحقیر جایگاه امام (ع) و یارانش بود، که زینب کبری به او فهماند از خدا زشتی نمیرسد، آن چه از خدا رسید همه زیبایی بود و ما جز زیبایی ندیدیم و آنچه قبح و زشتی بود از تو و امثال تو رسید نه از خدا، تو خواستی ما درد کشیده و کوچک و نابود شویم، آری رنج بردیم، درد کشیدیم اما با صبر و استقامت در برابر آن به عنایت خدا و زیباییها رسیدیم، ما را به آرزوی شهادت رسانید و عزّت و بزرگی داد و به مکتب پیامبر و اهلبیتش، حیات و بقاء بخشید، در عوض، نابودی و حقارت نصیب شما خواهد شد.
منابع:
[1]- قمی، شیخعباس، منتهی الآمال، ج 1، ص753، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1372 .
[2]- نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 44، ص297، باب35؛ ج 6، ص154، باب6، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ق.
[3]- مطهری، مرتضی، مقتل مطهر،ّ گفتار 36، ص180، چاپ چهارم، انتشارات زمان، تدوین و تحقیق از جعفرصالحان، تهران، 1382.
[4]- چگونه دیدی کار خدا را با برادر و خاندانت… مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 45، ص 115، باب 39، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ق.