ذکر مصیبتی برای سبط اکبر
عرض ادبی به محضر مولی امام مجتبی سلام الله علیه داشته باشیم. درمیان پنج تن از همه غریب تر و مظلوم تر امام مجتبی سلام الله علیه است. آقا امام حسین سلام الله علیه همسرانی داشت که یکی از یکی بهتر بودند. حضرت رباب یک سال زیر آفتاب نشست و برای همسرش گریه کرد. اصحاب امام حسین سلام الله علیه یکی از یکی بهتر بودند. خود آقا فرمودند: اصحابی بهتر و با وفاتر از شما سراغ ندارم. ولی دلها بسوزد برای آن امام غریبی که یاران او قصد ترور آقا را داشتند. سجاده از زیر پای آقا کشیدند. حمله کردند و مجروحش کردند. به معاویه لعنة الله علیه نامه نوشتند که بخاطر این پول هایی که برا ما فرستادی، هر وقت که بگویی دست بسته آقا را تحویل می دهیم. آقا مجبور به صلح شد. آن هم با معاویه که مجسمه فساد بود.
مرحوم میزا علی اکبر ترک از منبری های خیلی خوب تهران بود. می گوید: ماه رمضانی تهران منبر می رفتم. آخرهای ماه رمضان بود که یک شب بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها را خواب دیدم. دیدم که بی بی به من توجه نمی کنند. گفتم: بی بی جان من روضه خوان فرزندتان حسین سلام الله علیه هستم. چرا لطف و عنایتی نظری نمی فرمایید؟ فرمودند: مگر امام حسن سلام الله علیه فرزند من نیست. یعنی من از شما گله دارم، چرا از حسنم روضه نمی خوانی؟ همه عالم برای غربت ابا عبدالله سلام الله علیه اشک می ریزند، اما خود اباعبدالله سلام الله علیه برای غریبی برادرش گریه می کرد. چه گذشت به دل آقا اباعبدالله سلام الله علیه وقتی در تشییع جنازه (چون مامور به صبر بود برادر وصیت به صبر کرده بود) ببیند، جنازه برادر را تیر باران می کنند. جنازه برادر را در قبرستان بقیع آورد، این چوب های تیر را از کفن و از بدن آقا جدا کرد. وقتی بدن برادر را درمیان قبر گذاشت، می گویند: آقا عمامه از سر بر داشت، شروع کرد به گریه کردن. صدا زد غارت زده آن نیست که اموالش را ببرند؛ غارت زده آن کسی است که به دست خویش برادرش را در قبر گذارد.