و طلبه نه فقط پرچمدار این نبرد( جنگ نرم) بلکه همه کاره ی این نبرد است مقابله ی حق و باطل پیکار اهل حق است با اهل باطل و این نبرد سالها پیش خون هم چون حسین را بر زمین ریخت ،نبرد نرم هم مثل نبرد سخت دیده بان میخواهد و دیده بان جنگ نرم نه کلاهخود که عمامه به سر دارد.
عمامه اگر چه به وزن گرمی بسیار سبک است،ولی به وزن تکلیفی بسیار سنگین است ، یک طلبه از نقطه صفرتا اوج طلبگی اش قدم به قدم ،لحظه به لحظه ، آنچه که بیش از هر چیز باک بنزینش بدان محتاج است تقواست.
حوزه امروز تنها جایی است که نه به ظاهر آدمها به قلب آدمها مشتری است ، فیلتر حوزه اگرچه همچون من را هم از خود رد کند باکی نیست أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ، آزمایش پشت آزمایش، امتحان پشت امتحان، اینها برای رفوضه کردن نیست برای غربال است، برخی آدرس را اشتباهی آمدند و این یعنی سر درگمی، به تثبیت شده و نشده هم ربطی ندارد، بودند کسانی که سالها فقط آب در هاون کوبیدند نه اثری و نه خبری وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
رسالت حوزه با گذشت زمان تغییر نمی کند حوزه وظیفه داشت و دارد که بر پای درخت انسانیت آب شرافت بریزد ، ریشه آن را بر خاک عزت بدواند و میوه بشر را از آفات بزداید و این زمانی حاصل است که خود شریف باشد و عزیزباشد و سالم .
آبروی روحانیت گوسفند قربانی نیست که هرجا پرده نفسمان پر کشید ذبحش کنیم، عبا و قبا یک وسیله نیست یک تابلو است ، طالبان حقیقت به رنگ و لعاب دل نمی دهند به عمق سخن کرنش می کنند ، حرف هر چه عمیق تر ارادة هم بیشتر.
خروجی حوزه نه فرش است که زیر پا بماند و نه آجر است که لای جرز دیوار را بگیرد، حوزه باید همچون گذشته ورق ورق علم تحویل مشتری دهد افتخار حوزه به ساختمان شیک نیست حوزه به خود می بالد که در تاریخ خود همچون شهید مطهری همچون علامه طباطبایی و هم چون امام را تحویل جامعه داده است ، اگر حوزه عالم به تمام معنا تحویل ندهد با کدام سلاح پرده جهالت را خواهد درید؟ کدام استعمار فکری را خواهد شکست؟1400سال است که ذکر حسین بر لب هاست و حوزه دیده بان نام حسین است ، طلبه تن به رضایت نمی دهد که حسینِ حماسه جایش را به حسینِ اشک بدهد، طلبه بدعت گذار نیست بدعت زداست ، سنگینی حفظ خلوص دین بر گرده ی روحانیت است .
صدای هل من ناصر ینصرنی فقط جایش و زمانش عوض شده و حرف همان حرف سابق است ، امام عصر امروز دنبال یار است کسی که با قدمی و یا با قلمی و یا با کلامی امامش را یاری دهد و این توفیق نصیب هر کس نمی شود جز کسی که کنتور بندگی اش مثل برق و باد بچرخد ، هستند کسانی که پس از عمری رقمهای کنتور بندگی شان هنوز روی صفر است .
اما حرف آخر بین خودمان و صاحبمان، بین خودمان و اربابمان ، بین خودمان و مولایمان :
درزمان ما که هرکالا به هرجا،درهم است نیک و بد،معیوب وسالم،زشت و زیبادرهم است
گرخریداری کند کالای خوب ازبد جدا باتشر گوید فروشنده که آقا در هم است!
مهدیا،یاران خوبت را مکن از بد جدا روسپید و روسیاه ش جان مولا درهم است
از زمانی که چشم باز کرده ایم خودمان را در اردوگاه حضرت دیده ایم و این لشکر سالهاست که منتظر فرمانده است ، سالهاست که همه جور حرفی ، همه شکل صحنه ای و همه نوع تحقیری را با جان و دل خریدیم به امبد بک روز که تو بیایی و درد دل با تو بگوییم .
بگوییم از درد هایی که کشیدیم و داغهایی که دیدیم، از خون دلهایی که خوردیم و دم فرو نیاوردیم و چه نمک هایی که برزخمهایمان نپاشیدند ، چه خارهایی که بر چشممان فرو نکردند و صدایمان را فرو بردیم و دهان بستیم و لب باز نکردیم تا همه را پیش تو باز گوییم .
آقا جان سالهاست که عطر حضورت را از اللهم کن لولیک بعد از نمازمان می گیریم ولی دریغ از این که بدانیم پس از این همه نفس کشیدن زیر سایه ی هدایتت آیا قلم رضایتت پای عملکردمان را امضاء خواهد کرد یا نه ؟ ما به یک امید شب را صبح می کنیم و آن این است که تو اسممان را ته ته ته لیست سربازانت نوشته باشی همین برای ما بس است .
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است لب تشنه اگر اب نبیند سخت است
ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان نوکر رخ ارباب نبیند سخت است
نویسنده : سعید ابراهیمی