27
دی

موجد و خالق خدا...

خداوند چگونه از اوّل بوده بدون این که خالقی داشته باشد؟

این یک اصل مسلم است که هر معلولی علت دارد ولی مغالطه ای که صورت می گیرد این است که خداوند هم یک معلول فرض می شود. به عبارت دیگر گمان می شود هر موجودی علت دارد حتی وجود بذاته یا خدا. همین طور باید گفت هر پدیده ای نیاز به آفریننده دارد، ولی خداوند یک پدیده نیست که نیاز به خالق داشته باشد، بلکه ایجاد کننده همه پدیده ها است. [1]

به بیان دیگر، ساده ترین مفهوم خدا، همان موجود کامل و بی نقص و بی نیازی است که هست بدون این که به کسی نیازی داشته باشد تا از او مدد بگیرد؛ چه در وجود و چه در آثار.

پس اگر خدایی توهم شود که گاهی هست و گاهی هم نیست، این همان خدای توهمی ما است؛ چرا که گفتیم خدا یعنی موجودی بی نیاز که وجود و آثار خود را از کسی نمی گیرد، بنابراین همیشه بوده و هست. لذا این تعریف خدا و خدا بودن بذاته اباء از نیاز و حدوث دارد.

این صرفاً یک وسواس ذهنی است که ذهن انسان وقتی متوجه مفهوم خالقیت است، فراموش می کند که خدا، بی نیاز است و وجود، حقیقت ذاتی اوست. بنابراین نمی تواند تصور کند که وقتی هرچیزی خالقی بالاتر از خود دارد پس چرا نباید خدا هم خالقی برتر داشته باشد. در این جا، خدا به عنوان یک پدیده فرض شده است، حال آن که این مفهوم از خدا ساخته ذهن است نه خدایی که بذاته وجود دارد و بی نیاز از علت است.

بنابر این اگر خداوند چنین موجودی است که هستی و عشق و بی نیازی و فیاضیت مطلق و بی پایان است، بدون این که هیچ حد و قید و نقصان و ظلمت و نیازی داشته باشد، پس نمی تواند همچون موجودات محدود و ناقص، نیاز به کسی بالاتر از خود داشته باشد که به عنوان خالق، محتاج او باشد.

چرا که خود اوست که همه هستی را و همه برتری ها و حدود را ایجاد کرده است و بدون او هیچ چیزی وجود ندارد تا بتوان خالقیت هم برای آن توهم کرد.

اما در ذهن بسیاری از مردم، مفهوم درستی از خدا وجود ندارد چرا که خدا بالاتر از هر مفهومی است. لذا تصور اکثر اذهان ضعیف از خدا فقط شامل صفت خالق بودن اوست، آن هم به معنایی مشابه با هر خالق حادثی دیگر با این تفاوت که خدا خالقی است باعظمت تر به حدی که تمام آنچه می بینیم اعم از سیارات و تمامی کیهان، همه را آفریده؛ همچون فرشته ای باعظمت که البته جا دارد سؤال شود این خدای باعظمت آیا خود،خالقی ندارد؟ بنابراین این تصورو ایده، هرچند که موجودی است با عظمت، اما خدا نیست چرا که منظور از خدا آن ذاتی است که مستجمع جمیع صفات کمال و فاقد همه صفات نقصان است و مقید به هیچ قیدی از قیود و محدود به هیچ حدی از حدود نیست و هستی مطلق و یگانه و بی نیازی است که بذات خود دارای این صقات است نه این که کسی این صفات را به او داده باشد.

خدایی که نیاز به خالق داشته باشد و بتوان در مورد او این سؤال را مطرح نمود که چه کسی خالق و موجد خود او بوده، در واقع مفهومی است ناقص که البته خدا منزه از آن است و بلکه از هر فهم و درک و ذهنیتی و لو در دقیق ترین و صحیح ترین شکل آن برتر و بالاتر است.

آنچه گفته شد را می توان با مثال ها و سؤال هایی به ذهن نزدیک و ساده تر کرد؛ مثلا می دانیم رطوبت هر چیز از آب است. اما رطوبت آب از چیست و از کجاست؟ چربی همه غذاها از روغن است. چربی روغن از چه و از کجاست؟ شوری همه چیز از نمک است. شوری نمک از کجاست؟ پاسخ این است که رطوبت برای آب و شوری برای نمک و چربی برای روغن ذاتی آنها است. همچنین هنگامی که سؤال شود هستی هر موجودی از خدا است پس هستی خدا از کیست؟ پاسخ می دهیم: هستی خدا ذاتی او و از خود او است و از جای دیگر نیست

منبع:

[1] سبحانی، جعفر، عقاید اسلامی در پرتو قرآن حدبث و عقل، ص 120-121، نشر بوستان کتاب، 1386 ، قم


free b2evolution skin
نظر از: آروم... [بازدید کننده] 
آروم...

───(♥)(♥)(♥)────(♥)(♥)(♥) _
──(♥)██████(♥)(♥)██████(♥)
─(♥)████████(♥)████████(♥)
─(♥)██████████████████(♥)
──(♥)████████████████(♥)
────(♥)████████████(♥) __
──────(♥)████████(♥)
────────(♥)████(♥) __
─────────(♥)██(♥)
───────────(♥)

آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم…[نیشخند][نیشخند][نیشخند]


1393/11/08 @ 20:41
نظر از: بانوی مینوی [عضو] 

با سلام دوست خوبم موفق باشی
پستی از وبلاگم با عنوان دور دور محمد است
اين‏كه انسان‏ها هنوز با هوشيارى تمام بعد از 1400 سال بر عهد پيامبر اسلام (ص) پايدارند، چون در اين پايدارى خود را از فرسايش‏ هاى عالم ماده مى‏ رهانند و به عالم قدس كه عين بقاء و پايدارى است متصل مى‏ كنند. ما هر روز بايد متوجه‏ باشيم كه از ابتداى تاريخ تا انتهاى آن دورْ دورِ محمد (ص) است، زيرا همان‏طور كه حضرت محمد (ص) فرمودند:

«اوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ، نُوري» بحارالانوار، ج 1، ص 97.

اولين چيزى كه خدا خلق كرد نور آن بود، آخرين دينى هم كه به صحنه آمده و به شكوفايى كامل مى‏ رسد، دين پيامبر اسلام‏ (ص) است، و همه‏ ى پيامبران (عليهم السلام) مأمورند تا جلوه‏اى از اسلام را به نمايش بگذارند، به همين جهت ساير انبياء در امور خود به پنج تن (عليهم السلام) متوسل مى‏ شوند.

اين‏ها همه نشانه‏ ى اين است كه پيامبر (ص) و اسلام اصلًا كهنه شدنى نيستند و هركس هم با اسلام و پيامبر (ص) ارتباط پيدا كرد، كهنه نمى‏ شود، وشيطان دقيقاً عكس اين را القاء مى‏ كند تا ما تصور كنيم دوره‏ى اسلام گذشته است و راز پايدارى خود را رها كنيم و به سوى ناپايدارى و ويرانى و بحران كشيده شويم كه شاخصه‏ ى آن تمدن غير قدسى غربى است.

1393/11/04 @ 14:14


فرم در حال بارگذاری ...