من زنده ام
کتابهای زیادی هستند که حال و هوای دفاع مقدس را زنده میکنند، همانطور که تعداد قابل توجهی کتاب، به نقش زنان در دفاع مقدس میپردازند مانند «دا»، «خاطرات ایران»، «از چندهلا تا جنگ» و… . از میان این کتابها برخی هم به زندانها و اردوگاههای عراق سرک کشیدهاند تا روایتگر، حال روز اسرای ایرانی در دوران سخت اسارت باشند که کتاب «پایی که جاماند» معروفترین آنهاست.
اما بین همه این کتابها شاید خیلی کم باشند آنهایی که دوران اسارت زنان ایرانی در چنگال بعثیها را به تصویر بکشند. اصلاً شاید خیلیها با خواندن این جمله این سوال را بپرسند که مگر در میان اسرای ایرانی زنی هم وجود داشته است؟
پاسخ کوتاه سوال بالا یک کلمه است: «بله». اما برای شنیدن پاسخ تفصیلیاش باید زحمت خواندن یک کتاب 550 صفحهای به نام «من زندهام» را به خود هموار کنیم. البته سختی که چه عرض کنم، خواندن حکایت اسارت، رنجها، امیدها و تلاشهای یک دختر هفده ساله ایرانی در طول چهار سال اسارت در عراق آنقدر جذابیت دارد که بتوان کتاب را تند و تند ورق زد و کلماتش را بلعید.«معصومه آباد» وقتی در میان بهت و ناباوری توسط نیروهای عراقی که از کارون رد شده بودند، اسیر میشود تنها هفده سال داشته است. آن دختر نوجوان در روزهای ابتدایی حمله عراق تعدادی از ایتام جنگ زده را برده بود شیراز تا از صحنه جنگ دور کند و هنگام برگشتن ناگهان اسیر میشود؛ اسارتی که اگرچه فکر میکرده به زودی تمام خواهد شد اما چهار سال طول میکشد و چهها که او در این چهار سال به چشم خود نمیبیند!
صفحات: 1· 2
![free b2evolution skin](images/spacer.gif)
نظر دهید
فید نظر برای این مطلب