17
مهر

سیره عملی شهیده شهناز حاجی شاه


 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز نهضت سوادآموزی تشکیل نشده بود. خواهرم به همراه چند تن دیگر به شکلی کاملاً خودجوش ، گروهی را تشکیل داده بودند و به روستاها می‌رفتند و به بچه‌ها درس می‌دادند. ظهر بود، آن هم ظهر داغ خرمشهر که واقعاً هلاک‌کننده است . همراه شهناز به فلکه اصلی شهر رفتیم و منتظر ماندیم تا وانت آبی‌ رنگی آمد. چند خانم چادری عقب خودرو نشسته بودند. من و شهناز هم عقب وانت نشستیم. پس از طی مدتی مسیر، هر یک از خانم‌ها سر جاده‌ای که منتهی به روستایی می‌شد، پیاده می‌شدند و باید فاصله طولانی جاده تا روستا را در آن گرمای شدید، پیاده می‌رفتند. آخر به جایی رسیدیم که من و شهناز هم پیاده شدیم و از یک جاده خاکی به طرف روستا راه افتادیم. این کار هر روز شهناز بود.(خواهر شهید)

 

شاید آخرین عکس

 

شهناز و عده‌ای دیگر از دخترها در خرمشهر باقی مانده و نزد خانم عابدینی قرآن می‌خواندند. محل کلاسشان در خیابان چهل متری خرمشهر بود. شب پیش از شهادت، خانم عابدینی، شهناز و گروهی از دخترها دور هم جمع بودند. شهناز لباس سفیدی به تن داشته و جوراب سفید پوشیده و چادر سفیدی به سر انداخته بود. خانم عابدینی به شهناز می‌گوید: در این لباس خیلی قشنگ شده‌ای ولی این لباس چه تناسبی با وضعیت جنگ و گریز فعلی ما دارد؟ شهناز جواب می‌دهد: وقتی انسان خیلی خوشحال است، بهترین لباس‌هایش را می‌پوشد، من چنین حالی دارم. بعد هم به بچه‌ها می‌گوید: بیایید چند عکس یادگاری بگیریم، چون شاید این آخرین عکس‌ها باشد.

 

من در خرمشهر می مانم

 

جنگ که آغاز شد و خرمشهر در خطر سقوط قرار گرفت ، قصد رفتن به شمال کردیم، ولی او گفت: من به شمال نمی‌آیم. برادرهایش نیز به او اقتدا کرده و در خرمشهر باقی ماندند. (مادر شهید)

 

شادی ‌آخرین شب

 

حالات شهناز در شب پیش از شهادتش بسیار عجیب بوده است . هنگامی که نوبت به نگهبانی او می‌رسد، خانم عابدینی به او می‌گوید: برو لباست (لباس و جوراب سفید) را عوض کن و پست نگهبانی را تحویل بگیر .

 

شهناز می‌گوید : با این لباس خیلی راحتم . روی آن چادر مشکی به سر می‌کنم و چیزی مشخص نیست . او با همان لباس می‌رود و نگهبانی می‌دهد . این آخرین شب عمر کوتاه شهناز بود که خاطره‌ای به یادماندنی در ذهن دوستانش به یادگار گذاشت و رفت در حالی که شادی زایدالوصفی را به همراه می‌برد .

 

تشییع مظلومانه

 

شهناز وقتی شهید شد ،او را در گلزار شهدای خرمشهر بی ‌آنکه پدرش حضور داشته باشد ،به خاک سپردیم .به خاطر ناامن بودن شهر ،پیکر او فقط توسط پنج نفر به طور بسیار مظلومانه تشییع شد .(مادر شهید)

نثارارواح طیبه شهدای زن صلوات

صفحات: · 2


free b2evolution skin
نظر از: فرزند یاسین [عضو]
فرزند یاسین

سلام و درود خدا بر شما؛

روزگارتان با همراه شدن با ولایت الهی و ناصبان بر خلقش بر شمامبارک .

ان شاءالله رهروان راه امام شهیدان و شهدا باشیم. صلوات.

1393/07/19 @ 11:18
نظر از: یثربی [عضو] 

سلام عزیزم دهه فرخنده غدیریه مبارک باد.
.یاعلی
پاسخ:
سلام دوست خوبم ممنون از حضورتون

1393/07/14 @ 21:52
نظر از: كمالي انداني [عضو] 
كمالي انداني

سلام.برایم جالب بود.موفق باشید
پاسخ:
با سلام
ممنون عزیزم از حضورتون
شما هم موفق باشید
در پناه حق

1393/07/14 @ 21:28


فرم در حال بارگذاری ...