نتیجه رابطه ی حضوری با خدا
گرفتار روزمرّگیهاشدن از آنجا پیدا میشود که انسان رابطهی حضوری با خدا را از دست بدهد در نتیجه از هیچ چیز راضی نمیشود بدون آنکه بتواند آن چیزها را ترک کند.
میگویند: شخصی شیطان را لعنت میکرد، اتفاقاً شیطان برایش متمثل شد و گفت من شیطانم. به او گفت: «خدا لعنتت کند، وقت و عمر من را از بین بُردی، دائماً من را گرفتار انواع هوسها کردی و در نتیجه بهترین فرصتها را از دست دادم» با این سخنان، شیطان را بمباران لعنت و نفرین میکرد، شیطان هم برگشت و رفت. این طرف هم همینطور دنبالش میکرد، شیطان برگشت و از او پرسید: «تو که اینقدر به من لعنت کردی پس چرا به دنبالم میآیی؟!» گفت: «چون بی تو خمارم و نمیتوانم بدون اُنس با تو به سر ببرم.»!
این دقیقاً قصهی بشری است که اُنس با خدا را نمیشناسد، هم عمرش را با انواع سرگرمیهای پوچ ضایع میکند و هم نگران است که چرا عمر خود را ضایع میکند و هم از این سرگرمیها دست نمیکشد، چون نمیداند اگر عمر خود را با این سرگرمیها مشغول نکند چه کار کند. اینجاست که تأکید میشود اگر بشر بتواند راه دیگری پیدا کند که جنس آن راه، جنس دیگری باشد و عالَم انسانها را عوض کند از این معضل نجات مییابد. همین طور که شرط توبه آن است که انسان بنا را باید بر آن بگذارد که شخصیت جدیدی پیدا کند تا توبهی او کارگر بیفتد و دوباره به گناه رجوع نکند.
منبع: خوانده شده از نسخه پی دی اف کتاب خویشتن پنهان، اصغر طاهر زاده، انتشارات لب المیزان،صفحه53
ممنون از مطالب زیبایتون….به وبلاگ ماهم سری بزنید….
………………………..
پاسخ:
سلام
سپاس از حضورتون
ان شا الله
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب