
خنده کفار، بهای ضد انقلابی
چرا برخی بدون اینکه دنبال منفعت خاصی باشند به کفار باج میدهند؟!
طبق آیۀ قرآن، یکی از خصلتهای منافق اینست که جامعۀ اسلامی را به کفار میفروشد که کفار بهش لبخند بزنند! بدون اینکه دنبال منفعت خاصی باشد!! چرا؟ چون یک حس_روانی دارد که میل دارد کفار تحویلش بگیرند، حال میکند. اما اگر مؤمن تحویلش بگیرد، حال نمیکند.
خداوند میفرماید: «منافقان را بشارت ده كه عذابى دردناك براى آنان است* همان كسانى كه كافران را به جاى مؤمنانْ سرپرست و دوست خود مىگيرند آيا عزت و قدرت را نزد آنان مى طلبند؟ يقيناً همه عزت و قدرت فقط براى خداست؛ بَشرِّ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لهَُمْ عَذَابًا أَلِيمًا* الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا(نساء/138و 139)
یکی از خصلتهای منافقین، این است که دنبال عزیز شدن پیش کفار است. دنبال خنده کفار هستند. جامعه اسلامی را به کفار میفروشد که کفار به او لبخند بزنند. نه اینکه دنبال منفعت خاصی باشد، نه! بدون اینکه دنبال منفعت خاصی باشد؛ یک حس_روانی دارد که میل دارد کفار تحویلش بگیرند، حال میکند. اما اگر مؤمن تحویلش بگیرد، حال نمیکند.
آقا! اگر یک بیدین و ظالم شما را تحویل گرفت، باید به تو بربخورد، بگو: خب که چی؟! این لبخندی که به او میزنی، چه فایده ایی دارد؟! اما اگر مؤمن تحویل گرفت، خوشحال بشو. یکی از ویژگیهای منافق که قرآن ذکر میکند این است که آبرو پیش کفار می خواهد. بعضیها در انقلاب آبروی خودشان را از دست میدادند، تا پیش ضد انقلاب عزیز شوند. هرجا فکر کردی گناه به نفعت هست، اشتباه کردی.
امیرالمؤمنین علیه سلام فرمودند: «خدا انسان را از هیچ چیز نهی نفرموده، مگر اینکه او را از آن بینیاز کرده! ؛ مَا نَهَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ أَغْنَى عَنْه».(غرر/9573) گناه، انسان را از منافعش دور می کند. حتی از لذت بیشتر. در روایت دیگر می فرماید: «خدا به هیچ چیزی دستور نمیدهد، مگر اینکه انسان را در راه انجام آن کار کمک میکند؛ ما أمَرَ اللّهُ سُبحانَهُ بشيءٍ إلّا و أعانَ علَيه»(غرر/9572)
شهید نواب شور انقلاب را در خیلی از بزرگان حال انقلاب ایجادکرد و…
منبع تصویر:@talabegram
منبع متن:@panahian_ir

درسی از زندگی در کلام امام
خانم زهرا مصطفوی (دختر امام):
.
.
ايشان به دختر من هنگام عقد نصيحت کردند که:
«تو هر وقت شوهرت وارد مي شود و ديدي خيلي عصباني است و حتي در آن عصبانيت به تو تهمت زد و يک چيزهاي خلاف گفت، تو در آن موقع به ايشان هيچي نگو، بعد از آنکه از عصبانيت افتاد، بعدها بگو اين حرفت تهمت بوده»
و بعد برگشتند رو به داماد کردند و گفتند:
«شما هم همين طور، اگر يک وقتي وارد شديد و ديديد ايشان عصباني است، آن موقع تذکرات را ندهيد»
منبع:
کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد 1 صفحه 54

ناسیونالیست ها و خاک ایران
من نمیدونم این ناسیونالیست ها.…
◀️چطور حرف از خاک ایران میزنن…
در صورتی که شاه ایران، خیلی راحت بحرین و به انگلیسی ها داد! در پیمان سعدآباد؛ قسمتی از ارتفاعات آرارات به ترکیه و اروند رود به عراق واگذار شد…!
◀️چطور حرف ازخون آریایی میزنن…
در صورتی که وقتی صدام به پشتوانه آمریکا و غرب به ایران حمله کرد، فقط این یاران خمینی بودن که هشت سال جنگیدن و تن ها را سپر توپ و تانک دشمن کردند تا یک وجب از خاک ایران کم نشه و ناموس مردم به دست بیگانگان نیفتد!
◀️چطور حرف ازغیرت ایرانی میزنن…
در صورتی که محمدرضا میخواست قانون کاپیتولاسیون رو علیه مردم کشورش امضا کنه، که به موجب آن؛ ارزش یک سگ آمریکایی از پادشاه ایران بالاتر میشد! و باز هم این خمینی بود که زیر بار ذلت این ننگ نرفت!
◀️چطور حرف از وفاداری شاه به مردم کشورش میزنن…
در صورتی که شاه کشور، از مملکت میگریزد و بعدش یک هواپیما از طلا و جواهرات این مردم با خود میبرد!
◀️چطور حرف ازفرهنگ سه هزار ساله ایرانی میزنن…
در صورتی که خود آنها با برهنگی، هم در داخل کشور و هم آن طرف مرزها، آبروی ایران و بردن! حال آنکه فردوسی در شاهنامه یکی از امتیازات دختران ایران را پوشیدگی میداند و میگوید:
چنین گفت شیرین که ای مهتران
جهان گشته و کار دیده سران
به سه چیز باشد زنان را بهی
که باشند زیبای گاه مهی
یکی آنک با شرم و با خواستست
که جفتش بدو خانه آراستست
دگر آنک فرخ پسر زاید او
ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود
بپوشیدگی نیز مویش بود …

بزرگترین آرزوی یک امام
بزرگترین آرزوی من این است که مردم ایران از چنگال ظلم نجات پیدا کنند و صاحب کشوری باشند آزاد و مستقل . دارای نظامی اسلامی که در آن حقوق انسانها آنچنان که اسلام دستور داده است رعایت شود و در راه پیشرفت و ترقی و سعادت انسانی سرمشق برای تمام ملت ها باشند .
امام روح الله ، ٢٣ دی ماه ١٣٥٧ صحیفه امام ، جلد ٥ ، صفحه ٤٤٠

آزادی بعد از انقلاب...
درتهران یکی می گفت:
خوش به حال مسافرکش های به سمت میدان آزادی…!
آزادانه فریاد می زنند:
آزادی!
آزادی!
آزادی!
اما عابران خسته ای هم می پرسند:
آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که نا آشنا بود و از راننده سؤال کرد:
اصلا آزادی کجاست؟!
و راننده با لحنی معنادار گفت: ” آزادی قبل از انقلاب بود! “
من به او گفتم: بستگی دارد در کدام سو ایستاده باشی،
اگر از “غرب” بخواهی به آزادی برسی٬
آزادی قبل از انقلاب است!
ولی از سمت “امام حسین(ع)” که به آزادی نگاه کنی٬
می بینی که آزادی٬ درست “بعد از انقلاب” قرار دارد…
پس بنگر که کجا ایستاده ای و از کدام سو به آزادی می نگری؛
طرف امام حسین (علیه السلام) یا طرف غرب

انقلاب در آیینه نسل چهارم
پیوند: http://nojavan.khamenei.ir
درست است که میگویند «تن آدمی شریفست به جان آدمیت» اما برخی مواقع برخی آدمها مهمتر و گرامیتر هم میشوند. آدمها مهم میشوند چون چشمهایی به آنها دوخته میشود نه بخاطر بعد که آن لحظه تمام شد؛ تو میمانی و خاطرات آن مواقع و قضاوتی که بهجا میماند.مهم میشوی؛ از تو چشم بر نمیدارند؛ چون آرزویشان هستی. معنی حیات ابدی میدهی. راه بیمرگی امتداد در فرزندان است. شاید از همینرو است که قرآن به دشمن و جسارتکننده به پیامبر(ص) میفرماید “هو الابتر". یعنی بدون نسل و امتداد.
در یک سپاه، تا زمانی که پرچم برافراشته باشد سپاه زنده است. به همین دلیل است که دشمن تلاش میکند تا پرچمدار سپاه را بزند و فرماندهان٬ قویترین و بهترین رزمندگانشان را در سمت پرچمداری قرار میدهند. یک جامعه زنده نیز؛ زنده است چون پرچم ارزشها بین نسلهایش دست به دست میشود.
نسلها به دلیل تغییر ابزارها و شرایط و تجربیات جدید زندگی، با یکدیگر متفاوتند. این تفاوت خود عامل پیشرفت و سرعتگرفتن جامعه است. البته گاهی هم این تفاوت به شکاف نسلی منجر میشود. یعنی ارزشهای نسل قبلی برای نسل بعدی بیمعنا میشود. درست مثل انقلاب فرانسه که نسل بعد از انقلابکنندگان هیچ نسبتی بین خود و ارزشهای نسل قبلی تعریف نکردند و انقلاب فرانسه بلافاصله در همان نسل اولش پایان یافت.

اولین شب حضور
خاطره ای از رهبر معظم انقلاب؛
حضرت امام خمینی پس از بازگشت به کشور در روز 12 فروردین و سخنرانی در بهشت زهرا به مدرسه رفاهی منتقل شدند. اما حضور ایشان در این مدرسه یک روز بیشتر به طول نینجامید و فردای آن روز به مدرسه علوی (در همان نزدکی) نقل مکان کردند. حضرت آیت الله خامنه ای در خاطراتشان از شب 13 بهمن ماه چنین نقل کرده اند:
آن شب در مدرسه رفاه خبر آوردند کسی در عقبی حیاط کوچک مدرسه را می زند. آن زمان چون اسلحه نداشتیم، از آن در با چوب حفظ و حراست می شد. خلاصه در را باز کردند. دیدیم امام هستند، آن هم تنهای تنها و شاید حاج احمدآقا نیز همراه ایشان بود و از در دیگر آمده بود.
صدای شوق انگیز «امام آمد، امام آمد» به همه رسید وده، بیست نفر از کسانی که در آن شب در مدرسه رفاه بودند، امام را دوره کردند و بنا کردند بوسیدن دست ایشان. امام نیز با وجود خستگی زیاد با روی خوش همه را مورد مرحمت قرار دادند. تعجب می کردم امام با اینکه از صبح تا آن موقع یک لقمه غذا و یک لیوان آب نخورده اند و با آن همه خستگی مسافرت و رفتن بهشت زهرا و سخنرانی، چطور می توانند با این روی خوش با مردم برخورد کنند. من هم آمدم و دم در ایستادم و از فاصله یک متری مشغول تماشای ایشان شدم، سال ها بود که امام را ندیده بودم. اما نزدیک تر نرفتم تا حداقل به قدر یک نفر هم که شده مزاحمتی ایجاد نکنم. امام آمدند و رفتند طرف پله های سرسرا که به طبقه دوم منتهی می شد. حدود پنجاه الی شصت نفر پایین پله، مشتاقانه رهبرشان را نگاه می کردند.
امام از پله ها بالا رفتند، همین که به پاگرد رسیدند، رویشان را به جمعیت کردند و چهارزانو نشستند روی زمین. حرکت خیلی جالبی بود. وقتی همه دیدند که امام روی زمین نشستند، آنها نیز متوقف شدند. امام با تبسّم محبت آمیزی از آنها احوال پرسی کردند و شروع کردند به صحبت. آن ده، پانزده دقیقه ای که امام در روی پله ها با تبسم زیبایشان برایمان صحبت کردند، از خاطرات جالب و فراموش نشدنی من است.
منبع: برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج3، به کوشش غلامعلی رجایی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 283 و 284

چشمان گریان در روز قیامت
آیت الله حق شناس:
و كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا ثَلَاثَ أَعْيُنٍ عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ عَيْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ.
تمام چشم ها روز قیامت گریان است الا سه چشم: چشمی که از خشیت خداوند گریسته باشد، چشمی که از حرام الهی پوشیده شده باشد و چشمی که شب هنگام در راه خداوند بیداری کشیده باشد.
من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۱۸

اخلاص و معرفت در کارها
1-شیوه سلوكی آقای مجتهدی در توسل مستمر به حضرات معصومین (علیهم السلام) خصوصاً حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) كاملاً نمودِ عینی پیدا میكرد و اگر روزی صد بار نام سالار شهیدان را در محضر ایشان بر زبان میراندند در هر بار به حدی منقلب میشدند كه بیاختیار به سان ابر بهار میگریستند و بغضی دیر پای گلوی ایشان را در هم میفشرد، به طوری كه اغلب قادر به ادامه صحبت نبودند و كلامشان در این حال ناتمام میماند.
2-میزان محبتی كه در اعماق وجودشان نسبت به ائمه اطهار (علیهم السلام) ریشه دوانیده بود، در بیان و توصیف نمیگنجد و میفرمودند كه:«به بركت محبت این ذوات مقدس راه چندین ساله را میتوان در فاصله زمانی كوتاهی طی كرد و حجابها را از میان برداشت.»مرحوم حجت الاسلام نصیری بر این باور بود كه:«میزان محبتی كه در قلب جناب مجتهدی نسبت به آل الله وجود دارد اگر در میان مردم تقسیم كنند همه مردم عاشق آن ذوات مقدس میگردند!»
3-بارها آقای مجتهدی بر این نكته پای میفشردند كه:«خدمت خالصانه به خلق خدا خصوصاً به شیعیان و محبان آل الله، راه دور و دراز مقصود را نزدیك میكند و در اثر توفیق خدمت میتوان جاده صد ساله را به گامی طی كرده، و دل شكستهای را به خاطر خدا آباد كردن میتواند پشتوانه مطمئنی برای آبادی دنیوی و برزخی و اخروی انسان باشد. »طی شود جاده صد ساله به آهی گاهی

احتیاط در نماز
تذکر حضرت حجت(عج)برای احتیاط در نماز
حجه الاسلام و المسلمین شیخ محمد علی صادقی میگوید:روزی در درس کفایه الاصول به تناسب بحث ماجرای ملاقات خود را با حضرت حجت عج نقل فرمودند و هدف معظم له از نقل این ماجرا آن بود که توجه ما را به آن حضرت بیشتر شود و همواره یاد آن بزرگوار باشیم که در همه حال ناظر اعمال ماست.
فرمودند(آیت الله کوهستانی): در نجف که بودم روزی در حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام مشغول نماز بودم، چون همیشه سعی داشتم نمازم را با آداب کامل و با حضور قلب به جا آورم از روی احتیاط نمازم را اعاده می نمودم.آن روز نمازم را می خواندم ولی در این اندیشه بودم که آیا این مقدار احتیاط در نماز لازم است یا نه؟ این در حالی بود که یکی از وعاظ در حرم بالای منبر مشغول خواندن روضه سید الشهدا علیه السلام بود و سیدی در مقابل من نشسته و برای مصیبت جدش می گریست.به محض خطور این اندیشه به ذهنم، دیدم که آن سید از جای خود برخواست و به من نزدیک شد و در گوش من گفت:در نماز احتیاط را از دست مده، پس از چند لحظه به خود آمدم و از خود پرسیدم، این سید کیست که از اندیشه درونی من خبر دارد؟ پس از فارغ شدن از نماز به طرف او متوجه شدم، کسی را ندیدم و هر چه در حرم جستجو کردم وی را نیافتم و از کفشداری سوال کردم گفتند کسی را با این خصوصیات ندیده ایم که طبق نظر معظم له آن سید حضرت ولی عصر عج بوده اند.
منبع :کتاب بر قله ی پارسایی صفحه 101
