10
آذر

انواع آزادی


آزادی در رفتار انسان بروز می‌كند و رفتار انسان در روابط اجتماعی او بروز می‌كند. پس آزادی یك مساله اجتماعی است. رفتار اجتماعی انسان مستلزم محدودیت است، یعنی انسان به همین دلیل كه در جامعه زندگی می‌كند باید آزادی دیگران را مراعات كند و مراعات آزادی دیگران عملاً به معنی محدودیت آزادی من است. از اینجا مفهوم «حد آزادی» استنتاج می‌شود. آزادی بی‌حد و مرز در واقع به جای آزادی هرج و مرج و نابسامانی است و در یك فضای هرج و مرج آزادی برای كسی نمی‌ماند. پس «آزادی نامحدود» نه فقط ناممكن است بلكه بی معنی است. آزادی به دلیل ماهیت اجتماعی خود، ذاتاً مستلزم حد است و آزادی بی‌حد یا نامحدود در واقع آزادی نیست. آزادی اجتماعی عبارت است از امكان زندگی برای تمام افراد جامعه به نحوی كه همه امكانات در اختیار همه آنها باشد و در عین حال عملكرد هیچ یك از آنها نقیض حق آزادی دیگران نباشد؛ من حق دارم هر لباسی كه می‌خواهم بپوشم اما حق ندارم هر لباسی را كه برای خود انتخاب كردم برای دیگران هم تجویز كنم. آزادی حاوی حداكثر خیر برای حداكثر مردم است. سلامت رفتار اجتماعی، یعنی اینكه مردم بتوانند با حفظ فضایل انسانی خود در كنار یكدیگر زندگی كنند مشروط به مراعات اصل آزادی است. در صورتی كه مردم (یعنی همه مردم) آزاد باشند كسی نمی‌تواند خواست خود را به دیگران تحمیل كند و به همین دلیل حق كسی نقض و ضایع نمی‌گردد. اما اگر اصل آزادی مخدوش شود خودكامگی، كه همیشه در كمین است، سر بر خواهد آورد و اصل تعدی و تجاوز جای اصل آزادی را خواهد گرفت.

2- آزادي معنوي

در نگاه مطهري آزادي اجتماعي مقدس است، همچنانكه دنياي امروز آن را مقدس مي‌شمارد اما آنچه بيش از آزادي اجتماعي ارزش دارد آزادي معنوي است. مطهري در اين‌باره معتقد است كه «پيغمبران آمده‌اند تا علاوه بر آزادي اجتماعي به بشر آزادي معنوي بدهند و آزادي معنوي است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد. تنها آزادي اجتماعي مقدس نيست، بلكه آزادي معنوي هم مقدس است و آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسر و عملي نيست و اين است درد امروز جامعه بشري كه بشر امروز مي‌خواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند ولي به دنبال آزادي معنوي نمي‌رود يعني نمي‌تواند قدرتش را حفظ كند چون آزادي معنوي را جز از طريق نبوت،‌ انبياء دين، ايمان و كتاب‌هاي آسماني نمي‌توان تأمين كرد. ممكن است انساني باشد كه همان‌طور كه از نظر اجتماعي آزادمرد است، زير بار ذلت نمي‌رود، زير بار بردگي نمي‌رود و آزادي خود را حفظ كرده باشد يعني وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. اين آزادي همان است كه در زبان دين «تزكيه نفس» و «تقوا» گفته مي‌شود.»5

مطهري مهم‌ترين مسأله و مشكل عصر حاضر را نداشتن آزادي معنوي ذكر مي‌كند و معتقد است جامعه‌اي كه به آزادي معنوي نرسيده به آزادي اجتماعي هم نخواهد رسيد:

«بزرگترين خسران عصر ما اين است كه همه‌اش مي‌گويند آزادي، اما جز از آزادي اجتماعي سخن نمي‌گويند. از آزادي معنوي ديگر حرفي نمي‌زنند و به همين دليل به آزادي اجتماعي هم نمي‌رسند.»6

آزادي معنوي مقدمه‌اي بر آزادي اجتماعي

مطهري آزادي معنوي را مقدمه‌اي براي رسيدن به آزادي اجتماعي مي‌داند. به باور وي براي رسيدن به آزادي واقعي اجتماعي، انسان‌ها بايد نخست از درون خود آزاد گردند و بنده و برده شهوات و ماديات و دلبستگي‌هاي دنيوي نباشند. «آزادي اجتماعي‌، آزادي انسان است از قيد و اسارت افراد ديگر ولي آزادي معنوي… آزادي انسان است از قيد و اسارت خودش

ايشان درباره تأمين آزادي معنوي مي‌نويسد: «تقوا به انسان آزادي معنوي مي‌دهد يعني او را از اسارت و بندگي هوا و هوس آزاد مي‌كند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمي‌دارد و به اين ترتيب، ريشه رقيب‌ها و بردگي‌هاي اجتماعي را از بين مي‌برد. مردمي كه بنده و برده پول و مقام نباشند هرگز زير بار اسارت‌ها و رقيب‌هاي اجتماعي نيز نمي‌روند.»7

3- آزادي سياسي

براي تعريف و توضيح آزادي سياسي در انديشه شهيد مطهري بهتر آن است كه ساز و كارهاي آزادي سياسي را از ديدگاه ايشان مورد بررسي قرار دهيم تا مطلب روشن‌تر بيان شود.

آزادي در انتخاب و رأي

تا آنجا كه از آثار استاد مطهري مي‌توان برداشت كرد ايشان قائل به حق تعيين سرنوشت براي انسان است. يك انسان مسلمان در تشكيل و برپايي حكومت اسلامي و انتخاب حاكمان نقش عمده‌اي دارد، حتي با فرض پذيرش نقش مقبوليت بخشي مردم و نه مشروعيت بخشي آنان. از سوي ديگر، پس از تشكيل حكومت اسلامي در انتخاب كارگزاران نظام نيز آزادند.

آزادي در اظهار نظر، انتقاد و نظارت

در انديشه‌هاي اسلامي دين و آزادي نه تنها رو در روي هم نيستند بلكه بايد دين را آزادانه پذيرفت و اساساً دين اجباربردار نيست و دين اجباري هيچ ارزشي ندارد و اسلامش نيز پذيرفته نيست. به باور مطهري:

«از نظر اسلام، مفاهيم ديني هميشه مساوي با آزادي بوده است، درست برعكس آنچه در غرب جريان داشته است… كه مفاهيم ديني مساوي با اختناق اجتماعي بوده است.»8

مطهري نه تنها به آزادي بيان معتقد است،‌ بلكه آن را يگانه راه نجات اسلام در طول تاريخ و نظام جمهوري اسلامي در آينده ذكر مي‌كند. بيان انديشه‌هاي مختلف، معناي نفاق و دورويي حاكم بر جامعه را از بين برده و باعث شفافيت هر چه بيشتر انديشه‌ها مي‌گردد. بدين صورت است كه آزادي بيان باعث قوت و رونق علم و حكمت در سطح جامعه مي‌گردد و فضاي نفاق، دورويي و چاپلوسي از جامعه رخت برمي‌بندد.

آزادي احزاب و گروه‌هاي سياسي

مطهري در مباحث خود درباره احزاب و تشكل‌هاي سياسي، بيشتر به بيان مرز آزادي آنها در حكومت اسلامي پرداخته است. اما ديدگاه كلي وي در اين‌باره مبتني بر آزادي احزاب است، منتها احزابي كه بدون توطئه و فريب‌كاري به فعاليت اشتغال دانسته باشند: «در حكومت اسلامي احزاب آزادند. هر حزبي اگر عقيده غير اسلامي هم دارد آزاد است؛ اما ما اجازه توطئه‌گري و فريب‌كاري نمي‌دهيم.»9

احزاب و گروه‌ها تنها در صورتي مي‌توانند آشكارا فعاليت كنند كه عقايد و نظرهاي خود را صريحاً بيان كنند و با منطق و استدلال به گفت‌‌و‌گو با ديگران بپردازند.

4-آزادي اگزيستانسياليستي

استاد مرتضي مطهري در كتاب انسان كامل به نقد و بررسي مكتب اگزيستانسياليسم در زمينه آزادي انسان پرداخته‌اند كه در اينجا به مختصري از آن اشاره مي‌شود.

اين مكتب معيار كمال انساني و در واقع جوهر انسان و ارزش ارز‌ش‌هاي انسان را آزادي مي‌داند و معتقد است كه انسان تنها موجودي است كه در اين عالم، آزاد آفريده شده است؛ يعني محكوم هيچ جبر و ضرورت و تحميلي نيست. و به تعبير قدما انسان در عالم خلقت يك موجود مختار است نه يك موجود مجبور، و به تعبير بعضي‌ها غير انسان هر چه هست مجبور است؛ يعني تحت تأثير جبري يك سلسله علل و معلولات است، ولي انسان مجبور نيست و او را هيچ‌گونه جبر علي و معلولي اداره نمي‌كند.10

اينجا آزادي به معني آزادي فلسفي را مطرح مي‌كند: انسان، آزاد و مختار آفريده شده است و حتي انسان سرشت خود را بايد به خود بدهد. بعد مي‌گويد: هر چيزي كه بر ضد آزادي و منافي با آن باشد، انسان را از انسانيت خارج و او را بيگانه از انسانيت مي‌كند.11

نقش اعتقاد به خدا در سلب آزادي از ديدگاه اين مكتب

اين مكتب مي‌گويد انسان بايد «آزاد مطلق» باشد. به همين دليل گروهي از اگزيستانسياليست‌ها معتقدند كه اعتقاد به خدا از دو نظر با اين مكتب سازگار نيست؛ اول اينكه اعتقاد به خدا مستلزم اعتقاد به قضا و قدر است و اعتقاد به قضا و قدر، هم مستلزم اعتقاد به جبر و هم مستلزم اعتقاد به طبيعت ثابت بشري است. چون اگر خدايي وجود داشته باشد بشر بايد در علم آن خدا يك طبيعت معين داشته باشد و «لامتعين» نخواهد بود. پس قضا و قدر و در نتيجه جبر بر انسان (حاكم مي‌شود) و ديگر اختيار و آزادي ندارد. پس ما چون آزادي را قبول كرده‌ايم، خدا را قبول نمي‌كنيم. ثانياً قطع نظر از اينكه اعتقاد به خدا با اعتقاد به آزادي (به عقيده اينها) منافي است، اعتقاد به خدا مستلزم ايمان به خداست و ايمان به خدا يعني تعلق و بسته بودن به خدا و حال آنكه اين برخلاف آزادي است؛ خصوصاً اگر اين تعلق، اعتقاد به خدا باشد. چون بستگي به خدا فوق همه بستگي‌هاست.

درباره اين مكتب از دو جنبه مي‌شود بحث كرد: يكي اينكه اعتقاد دارند كه اعتقاد به خدا منافي با آزادي و اختيار است و اين يك اشتباهي است كه كرده‌اند. اينها قضا و قدر را نشناخته‌اند و الا اعتقاد به قضا و قدر آن‌چنان كه در معارف اسلامي هست، به هيچ وجه با آزادي و اختيار انسان منافي نيست.

اشكال دوم اين مكتب در اين است كه گفته‌اند تعلق و وابستگي به هر چه باشد ضد آزادي انسان است. آزادي اگر به اين مرحله برسد كه انسان حتي از غايت و كمال خودش آزاد باشد،‌ اين نوع آزادي از خودبيگانگي مي‌آورد. اين نوع آزادي است كه بر ضد كمال انساني است.12

5-بررسي اصل آزادي جنسي

كشفياتي كه در زمينه مسائل رواني صورت مي‌گيرد كمتر مورد توجه عامه مردم مي‌تواند قرار بگيرد، ولي از نظر مردم دانشمند و آگاه اهميت مطلب محفوظ است. هر چند كم و بيش در حكمت‌هايي كه از گذشتگان به يادگار مانده و بالأخص در آثار اسلامي، نشانه‌هاي زيادي از توجه به اين حقيقت ديده مي‌شود و عملاً بسياري از معلمان و مربيان اخلاق از آن استفاده مي‌كرده‌اند، اما به طور مسلم اثبات علمي اين حقيقت و كشف قوانين مربوط به آن از موفقيت‌هاي علمي قرن اخير است.

متأسفانه پيچيدگي و چند جانبه بودن مسائل رواني از يك طرف و ارتباط موضوع و تمايلات بشر كه خواه‌ ناخواه در كور كردن بصيرت تأثير دارد از طرف ديگر نگذاشت آن استفاده‌اي كه بايد بشود صورت گيرد،‌ بلكه خود اين اصل بهانه و وسيله‌اي شد در جهت مخالفت. يعني براي اينكه موجبات سركوب شدن غرايز و پيدايش آثار خطرناك رواني و اجتماعي ناشي از آن خصوصاً در زمينه امور جنسي بيشتر فراهم گردد؛ بر عقده‌ها و تيرگي‌هاي رواني افزود گردد؛ و آمار بيماري‌هاي رواني، جنون‌ها، خودكشي‌ها، جنايت‌ها، اضطراب‌ها، يأس‌ها، كينه‌ها به صورت وحشتناكي بالا رود؛ چرا؟ براي اينكه سركوب نكردن غرايز به معني آزاد گذاشتن ميل‌ها و آزاد گذاشتن ميل‌ها به معني رفع تمام قيود و حدود و مقررات تفسير شد. پس از آنكه قرن‌ها عليه شهوت‌پرستي به عنوان امري منافي اخلاق و علت برهم زدن آرامش روحي و مخل نظم اجتماعي و به عنوان نوعي انحراف و بيماري‌ توصيه و تبليغ شده بود، يكباره ورق برگشت و صفحه عوض شد؛ جلوگيري از شهوات و پايبند بودن به عفت و تقوا و تحمل قيود و حدود اخلاقي و اجتماعي، عامل برهم زدن آرامش روحي و مخل نظم اجتماعي و از همه بالاتر امري ضد اخلاق و تهذيب نفس معرفي شد. فرياد‌ها بلند شد كه محدوديت‌ها را برداريد تا ريشه مردم‌آزاري و كينه‌ها و عداوت‌ها كنده شود؛ عفت را از ميان برداريد تا دل‌ها آرام گيرد و نظم اجتماعي برقرار گردد؛ آزادي مطلق اعلام كنيد تا بيماري‌هاي رواني رخت بربندد.

نتيجه چه ‌شد؟ آيا بيماري‌هاي رواني معدوم شد؟ خير، متأسفانه نتيجه‌ي معكوس بخشيد؛ بدبختي‌اي بر بدبختي‌هاي پيش افزود تا آنجا كه بعضي از پيشقدمان آزادي جنسي سخن خود را به صورت تفسير و تأويل پس گرفتند. گفتند از حدود و مقررات اجتماعي چاره‌اي نيست؛ غريزه را از تمتعات جنسي نمي‌توان به طور كلي ارضاء و اشباع كرد، بايد ذهن را متوجه مسائل هنري و فكري كرد و غريزه را به طور غير مستقيم به سوي اين امر هدايت نمود. فرويد يكي از اين افراد است.

اخلاقي كه امثال راسل از آن تبليغ مي‌كنند و نام آن را «اخلاق نوين» گذاشته‌اند همان است كه ثمره‌اش آشفتگي بيش از پيش غرايز و تمايلات است و برخلاف مدعاي آنها كه اخلاق كهن را متهم به آشفته ساختن روح مي‌كنند، سيستم اخلاقي خود آنها سزاوار اين اتهام است.

نه حبس و نه اختلاط، بلكه حريم

حقيقت اين است كه اشباع غريزه و سركوب نكردن آن يك مطلب است و آزادي جنسي و رفع مقررات و موازين اخلاقي مطلب ديگر… . پرورش دادن استعداد‌ها غير از پر دادن به هوس‌ها و آرزو‌هاي پايان‌ناپذير است.

اسلام مي‌گويد: نه حبس و نه اختلاط، بلكه حريم. سنت‌ جاري مسلمين از زمان رسول خدا همين بوده است كه زنان از شركت‌ در مجالس و مجامع منع نمي‌شده‌اند، ولي همواره اصل «حريم» رعايت مي‌شده است.13

منابع:

1- مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 14.

2-همان، ص 18.

3-همان، ص 17.

4-همان، صص 20 و 19.

5-همان، ص 51.

6- همان، ص 32.

7-مرتضي مطهري، سيري در نهج‌البلاغه، پيشين، صص 208 و 207.

8-مرتضي مطهري، مجموعه مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 555.

9- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 17.

10-مرتضي مطهري، انسان كامل، صص 331 و 330.

11-همان، ص 334.

12- حسين يزدي، آزادي در نگاه استاد مطهري، صص 120 و 119.

13- همان، صص 233 تا 239.

صفحات: · 2


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...