7
آبان

ما رایت الا جمیلا...

آیا قضیه حضرت زینب که سرش را به چوبه محمل زد با کلام او: «ما رایت الا جمیلا» منافات ندارد؟!

اولاً نقل شده است “وقتی در کوفه سرهای شهدا را که در جلوی آنها سر مقدس ابا عبدالله (ع) بود وارد کردند و مقابل کاروان اسرا آوردند؛ حضرت زینب وقتی چشمش به آن سر منوّر افتاد سر به چوب جلوی محمل کوبید به گونه‌ای که خون از آن جاری شد". مرحوم حاج شیخ عباس قمی در این باره می‌گوید: این روایت را گرچه علامه مجلسی نقل کرده، ولی مأخذ آن، دو کتابِ غیرِ معتبرِ (یعنی کتاب منتخب طریحی و کتاب نورالعین) است[1].

بنابراین ملاحظه می‌کنید که اصل این نقل قابل اشکال بوده و به طور قطع ثابت نشده است، لکن گذشته از این نقل، صرف عزاداری به اشکال دیگر؛ مثل اشک ریختن و غمگین شدن در سوگ اباعبدالله( ع) در قبال جمله حضرت زینب (س) “مارایت الا جمیلا"، توجیه معقولی دارد. به این بیان که: کربلا یک سکّه دو رویه بود؛ یک روی، نیش بود از سوی بشری نادان و روی دیگر نوش بود از حکیمی مهربان، یک روی آن خون بود و شمشیر و آتش، قتل بود و غارت، و این ظاهری بود که دیده می‌شد و از سوی یزید ویزیدیان بود، اما روی دوم که درک آن بصیرت و دقت نظر لازم داشت، تقرب به ذات اقدس الهی بود؛ به نمایش گذاردن درس‌ها و زیبایی‌های مکتب الهی و تربیت یافتگان آیین اسلام و جان‌فشانی برای احیای چنین مکتبی و عنایت خاصّ پروردگار به جهت این جان‌ بازی، و ایثار در راه هدف مقدس الاهی، همان هدفی که خداوند در آفرینش انسان و هدایت او داشت و دارد و این که این هدف و این هدایت بایستی تا قیامت بماند؛ تا بشریت در سایه آن تربیتی آسمانی بیابد؛ آن روی که مستند به خدا است عنایت است و همه زیبایی، و حضرت زینب (س) نیز همین روی را دیده که سخن از زیبایی می‌گوید؛ از همین روی است که هر چه آتش جنگ شدّت می‌گرفت امام حسین (ع) و برخی از همراهانش را می‌دیدند که چهره‌هایشان گلگون‌تر و شکفته‌تر می‌شود و دلهاشان آرامتر می‌گردد…[2].

آری درد است که بشریت چنین هادیان الهی و شخصیت‌های والای انسانی را قدر نشناخته و ناجوانمردانه‌ترین رفتارها را بر آنها روا دارد و انسانیت را از وجودشان محروم کند، درک این درد آن قدر هست که دلها غمگین و چشمها گریان شود، و عواطف انسانی را تحریک کند و عزایی به پا شود، چنان که استاد شهید مطهری می‌گوید: «پیغمبر یعنی انسان کامل، حسین یعنی انسان کامل، زهراء یعنی انسان کامل، یعنی مشخصات بشریت را دارند با کمال عالی مافوق مَلَک؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شوند، غذا می‌خورند، تشنه می‌شوند، آب می‌خورند، احتیاج به خواب پیدا می‌کنند، بچه‌های خودشان را دوست دارند، غریزه جنسی دارند، و لهذا می‌توانند مقتدا باشند، اگر اینجور نبودند امام و پیشوا نبودند…عواطف و جنبه‌های بشریشان از ما قویتر است و در عین حال در جنبه‌های کمال انسانی از فرشته و از جبرئیل امین بالاترند و لهذا امام حسین می‌تواند پیشوا باشد، چون تمام مشخصات بشری را دارد، او هم وقتی جوان رشیدش می‌آید از او برای جنگیدن اجازه می‌خواهد، دلش آتش می‌گیرد… عاطفه از کمالات بشریت است ولی در مقابل رضای حق پا روی همه اینها می‌گذارد»[3]. یعنی با وجود این همه عاطفه، در این مصیبت ها و گریه ها هرگز سخنی بر زبان جاری نمی شود یا رفتاری بروز نمی کند که خلاف رضای الهی و موجب خشم و سخط او شود.

بنابراین تفاوت آنها با دیگران در این است که غمها و غصه‌هایشان برای خدا و در راه خدا است، دردهاشان باعث نمی‌شود که راه خدا را ترک گویند بلکه در این راه تا پای جان استقامت می‌کنند و از همین روی لایق دریافت عنایت الهی شده و جانشان از آن سیراب می‌گردد و فطرت توحیدی از آن لذت برده، نشاط می‌یابد و این روی زیبای واقعه است.

اما ابن زیاد با آن سخن جاهلانه[4]‌، جنایت و کردار زشت خود را به خدا نسبت داد و هدف او به حقّ جلوه دادن جنایات خویش و تحقیر جایگاه امام (ع) و یارانش بود، که زینب کبری‌ به او فهماند از خدا زشتی نمی‌رسد، آن چه از خدا رسید همه زیبایی بود و ما جز زیبایی ندیدیم و آنچه قبح و زشتی بود از تو و امثال تو رسید نه از خدا، تو خواستی ما درد کشیده و کوچک و نابود شویم، آری رنج بردیم، درد کشیدیم اما با صبر و استقامت در برابر آن به عنایت خدا و زیبایی­ها رسیدیم، ما را به آرزوی شهادت رسانید و عزّت و بزرگی داد و به مکتب پیامبر و اهل‌بیتش، حیات و بقاء بخشید، در عوض، نابودی و حقارت نصیب شما خواهد شد.

منابع:

 

[1]- قمی، شیخ‌عباس، منتهی الآمال، ج 1، ص753، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1372 .

[2]- نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 44، ص297، باب35؛ ج 6، ص154، باب6، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ق.

[3]- مطهری، مرتضی، مقتل مطهر،ّ گفتار 36، ص180، چاپ چهارم، انتشارات زمان، تدوین و تحقیق از جعفرصالحان، تهران، 1382.

[4]- چگونه دیدی کار خدا را با برادر و خاندانت… مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 45، ص 115، باب 39، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ق.


free b2evolution skin
6
آبان

دینداری منهای بیداری...

کوفیان همیشه برایمان ضرب المثل بی وفایی بوده اند. از کوفی‌ها و پیمان شکنی‌شان زیاد شنیده ایم، اما تا بحال از خود پرسیده ایم چرا سرنوشت کوفیان اینگونه شد؟ چه شد که حاضر شدند خون مهمان‌هایی که با نامه سوی خود خوانده بودند را بریزند؟ بی‌شک اهل کوفه انسان‌های عجیبی نبودند، با ظاهری موجه و عموما پیشانی‌های پینه بسته. روزها و ماه‌ها و سال‌ها منتظر حضور منجی خود بودند. برخی‌هاشان همچون شمربن ذی‎الجوشن سردار سپاه امام علی بودند. کوفیان گمان می‌کردند تنها کسی که می‌تواند آنان را به حقوق دنیوی خود برساند، حسین است. درد معیشت داشتند و خیال می‌کردند حسین این درد را طبیبانه مداوا خواهد کرد. کوفیان حسین را می‌خواستند که دنیایشان را آباد کند که با اشتیاق هجده هزار نامه نوشتند. نامه‌هایی که پای هر کدام را چندین نفر امضاء کرده بود.

کاش ماشین زمان حقیقت داشت تا گاهی برای عبرت از تاریخ، یک سر به آن روزهای سیاه سفر کرد و در نیمه‌های شب صدای تضرع و نماز شب اهل کوفه را شنید. آری، دینداری منهای بیداری حکایت تلخ کوفیان بود! کوفی‌ها با کار خود ثابت کردند سرانجام ایمان در خارج از دایره ولایت، ضلالت است. و نشان دادند طریق سعادت را بی نقشه اگر پیش بروی، روزی می‌رسد که چون کوفیان، امامت را خارجی و مرتد بخوانی! می‌شود قاری قرآن صامت باشی، و قرآن ناطق را سنگ باران کنی!

مردم کوفه و نخیله از ظلم و جور روزگار معاویه به ستوه آمده بودند، سهمشان از بیت المال اندک و ناچیز و رفتار عمال حاکم استکباری آن زمان - معاویه - با آنان تحقیر آمیز بود. و این بزرگترین درد مردم کوفه بود. کوفیان اگر اول کار، یزید را به عنوان خلیفه نپذیرفته بودند و نامه‌ها به حسین نوشته بودند که بیاید و نجاتشان دهد، ناشی از تصور ضد کوفیانه ای بود که از این سلسله منحوس بنی امیه داشتند، یعنی بیم از تکرار وضع دوران معاویه! اما کوفیان مگر چه می‌خواستند جز آسودگی؟ بیم جان خود را داشتند و ترس از وخامت معیشتشان. وقتی سکه‌های طلای ابن زیاد - نماینده یزید - چشم مردم ستمدیده کوفه را گرفت، دیگر غرضی نمانده بود تا کوفیان همچنان علم مخالفت با یزید را برافراشته نگه دارند و گرد قاصد حسین حلقه زنند. آنها به خیال خود با این سکه‌ها و وعده‌های رنگارنگ، به حق خود از بیت المال رسیده بودند.

شب و روز کوفه دو روی سکه سیاه تزویر بود. سکه‌هایی که عاقبت و آخرت یک قوم را به باد داد. سکه‌هایی که کوفیان بخاطر آن، آخرت خود را با دنیا معامله کردند. آری، لعنت خدا بر آنها! اما حساب من و تو چه می‌شود امروز؟ کوفیان سر امام خود را با سکه طلا تاخت زدند. از کجا معلوم؟ نکند ما هم با اندکی پول پشت ولی را خالی کنیم. نکند ما نیز حاضر شویم بخاطر پول و معیشت، مرتکب بزرگترین معصیت شویم. باور کن نمی‌شود اینقدر ساده انگارانه درباره کوفی‌ها قضاوت کرد. بیا حساب کنیم و ببینیم نرخ معامله سنگین کوفی‌ها با ابن زیاد، به پول امروز چقدر می‌شود؟ باور کن پول کمی نبوده! بیا بنشینیم و یکبار هم که شده فکر کنیم این همه سال برای چه منتظر منجی بوده و هستیم؟ و این همه ناله و نامه و گلایه و شکوه و عریضه از چه رو بوده است؟

اگر درد غروب جمعه ما بخاطر مشکل مالی و کاری و معیشتی است، بیا تا همین حالا حساب کنیم قیمت خود را. چقدر پول اگر بپردازند به ما، دور ولی امر خود را خط می‌کشیم؟ بیا یک خبر از نرخ سکه بگیریم. ببینیم حدودا با وعده چند سکه بهار آزادی، اسیر دنیا می‌شویم؟ بیا نرخ ارز را فرض بگیریم و ببینیم امام زمانمان چقدر می‌ارزد؟ ببینیم یزید زمانه از کاخ سفید خود چند میلیون دلار اگر بفرستد، دست از آرمانمان بر می‌داریم و در برابر نائب امام زمان، زبان مان همچو شمشیرمان، بران و تیز می‌شود؟ با گرفتن چند میلیون ریال سعودی حاضر می‌شویم پیک دلدار را سر به نیست کنیم؟ چند هزار دینار اگر ملک یزید سعودی ارزانی ما کند، سر ولی را می‌بریم!؟ «ما اهل کوفه نیستیم» را تنها با شعار نمی‌توان ثابت کرد. باید قبل از آنکه به عاشورا برسیم ثابت کنیم که ما اینگونه نیستیم. امشب شب اول محرم است. بیایید تا دیر نشده، قیمت خود را حساب کنیم!


free b2evolution skin
5
آبان

از دیار حبیب

از دیار حبیب رمانی است کوتاه که گوشه هایی از زندگیی حبیب ابن مظاهر یار سالخورده ی حضرت سیدالشهدا(ع) را به تصویر می کشد؛ البته قسمت اعظم آن به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی او به امام زمانش. این داستان از اینجا آغاز می شود که حبیب ابن مظاهر و میثم تمار در ملاقاتی مقابل چشم عده ای از مردم، هر یک از عاقبت کار آن دیگری و چگونگی شهادتش خبر می دهند، آنگاه از هم جدا شده و …


بخش‌هایی از کتاب “از دیار حبیب”

جان در قفس تن حبيب ، بى‌تابى مى‌كند. حبيب به حال خود نيست. انگار رخت پيرى پراكنده است، در چشمه عشق، وضوى ارادت گرفته است و يكباره جوان شده است.
جوانى كه خويش را به تمامى از ياد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است.
هيچكس حبيب را تاكنون به اين حال نديده است، گاهى آه مى‌كشد، گاهى نگاهى به خيام حرم مى‌اندازد، گاهى به افق چشم مى‌دوزد، گاهى خود را در نگاه معشوق گم مى‌كند، گاهى مى‌گريد و گاهى مى‌خندد.

اكنون به ديدار اين يوسف وصال، چگونه دست از ترنج بشناسم؟ چگونه خود را پيدا كنم، چگونه خويش را دريابم و در چنگ بگيرم؟

عشق و جنونى كه گريبان حبيب را چاك زده، از خود بيخودش كرده است…

می توانید از اینجا متن کامل کتاب را دانلود کنید


free b2evolution skin
5
آبان

پای بندی به اصول

یکی از ویژگی های شخصیتی امام حسین (ع) پای بندی آن بزرگوار به اصول وبنیادها می باشد. این ویژگی را می توان در وصیت وی به برادرش محمد حنفیه درک نمودکه فرمود: من این قیام را نه از روی خودبینی و سبک سری می کنم ، نه قصد طغیان دارم ونه آهنگ تبهکاری در سر و نه ستمگری را در خود می پرورانم ، بلکه تنها هدف من آن است که درمیان امت جدم خواستار اصلاح شوم . با این حرکت خود می خواهم به معروف فرمان دهم و از منکر بازدارم . هر کس بر پایهٔ حق از من پذیرا شد، خدا به حق بسی شایسته تر است و هر کس نپذیرفت ، چنان در آهنگ خود پایداری کنم که خدا میان من وآن گروه به حق قضاوت فرماید، که او از همه داوران بسی بهتر است .
این سخنان صریح رادر کاخ فرمانداری و در مرکز حکومت و سرسرای قدرت بی هیچ پروا و هراسی بیان کرد .با قلبی استوار و شجاعتی بی نظیر و با پشت گرمی به اصول اعتقادی و پایداری در مکتب . در این پاسخی که امام حسین (ع) به ولید داد؛ قدرت رودروایستادن را با هوشمندی سیاسی و راه خردمندانهٔ رهایی را با سلامت منطق و پدیدهٔ تسلیم را با اعتراض شدید در هم آمیخته است . در تاریخ چنین آمده :
ولید فرماندار مدینه ، امام حسین (ع) را دعوت نمود و خبر مرگ معاویه را به اوداد واو استرجاع نمود، سپس نامهٔ یزید را در مورد گرفتن بیعت برای او خواند. حسین به او گفت به نظرم نمی رسد که تو به گرفتن بیعت من برای یزید پنهانی اکتفا کنی ، بلکه خواستاربیعتی آشکار هستی که مردم از آن با خبر شوند .ولید گفت : آری چنین است و امام حسین (ع) فرمود که برگرد و فردا همراه گروهی از مردم نزد ما بیا.
در این هنگام مروان به ولید گفت : به خدا قسم اگر حسین هم اکنون بیعت نکرده از تو جدا شود، هرگز نخواهی توانست بدو دست یابی . او را حبس کن و تا بیعت نکرده اجازه بیرون رفتن به وی نده یا اینکه گردنش را بزن .
حسین رو به مروان کرده به او گفت : وای بر تو ای پسر زن کبود چشم ! تومی خواهی گردن مرا بزنی یا او! دروغ گفتی به خدا قسم و پستی نشان دادی . سپس رو به ولید کرده و گفت : فرماندار، ما از خاندان نبوت و سرچشمه رسالتیم ، خدا به وسیله ما آغازنهاد و به وسیله ما به انجام رسانید. در حالی که یزید تبهکاری میخواره و کشنده اشخاص بی گناه و آشکار سازندهٔ فساد و تبهکاری هاست . کسی چون من با شخصی چون او بیعت نمی کند. لیکن امشب را به فردا رسانیم تا ببینیم کدام یک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم .
قدرت پایداری برای حق در جان ها بانگ و فریاد حق نیز بی گمان اثر کوبنده خودرادر گوشهای باطل می گذارد. و در نتیجه آن را یا کر می کند یا در صلاح و حق را به روی وی می گشاید.
فریاد حق امام نیز همان طنین بلندی بود که انعکاس آن در گوش ولید پیچید.چنانکه ولید بعد از بیرون رفتن امام حسین خطاب به مروان چنین گفت : سبحان ا… اگرحسین گفت بیعت نمی کنم او را بکشم ؟ به خدا سوگند گمان نمی کنم کسی با دست آغشته به خون حسین ، خدا را ملاقات کند و میزان عملش بسی سبک نباشد. خدا در روزقیامت بدو نمی نگرد و او را تزکیه نمی کند و شکنجه ای دردناک بهره او است .

منابع در آخرین نسخه  ذکر خواهد شد.


free b2evolution skin
4
آبان

هیئت با طعم غفلت...

بی شک «هیئت» یکی از قوی­ترین مراکز دینی و معرفتی شیعه بوده و هست و نقش آن در بالا رفتن معنویت فرد و اجتماع بی بدیل است. یک هیئت مذهبی اگر بتواند با استفاده از روشی صحیح، عالمانه و عاشقانه حرکت کند خواهد توانست بیشترین نقش را در رشد و تعالی جامعه اسلامی داشته باشد که هیچ حرکت و تشکلی به پای آن نخواهد رسید و توان رقابت با او را نخواهد داشت.

در ذیل رابطه بین هیئت و تقویت حرکت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را بررسی کردیم:

نگاه اول: هیئت

محرم که از راه می رسد، بساط هیئت ها و مراسمات عزاداری به راه می شود. خلاصه شوری به پا می شود و بیشتر ما امت حزب الله سر و کارمان به هیئت ها و مجالس می افتد. آن قدر گرم عزاداری و هیئت و روضه هستیم که از بند دنیا و مافیها رها می شویم. اصلاً دیگر برایمان مهم نیست در اطرافمان چه می گذرد، چون آن چه در این ایام مهم است، هیئت است و روضه …؛ اخبار، سیاست، دغدغه ها و … همه کنار می رود؛ چون باید به هیئت رسید.

نگاه دوم: غفلت

اما یک سوال! برای چه به هیئت می آییم؟ بگذارید جور دیگری بپرسم: آیا در این ایام باید تنها به فکر روضه و شرکت در هیئت بود؟ این جاست که باید یک سوزن به خودمان بزنیم، یکی از آسیب هایی که در این ایام، مخصوصاً برای افراد انقلابی و متدیّن وجود دارد، این مسئله است که ما از همه چیز غافل می شویم و تنها به فکر شرکت در مراسم ها و هیئات هستیم. نمی دانیم چه می گذرد! چه خبر است! شاید مملکت و انقلاب را آب ببرد و ما را آه! آن قدر حواسمان به شرکت در هیئت و عزاداری است که گاهاً از مسائل روز، آرمان ها و فعالیت ها غافل می شویم. در حالی که ما باید به هیئت ها و مجالس عزاداری به چشم یک فرصت نگاه کنیم. فرصتی که در آن امکان شکل دهی و پیگیری آرمان ها و دغدغه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در مسیر انقلاب و اسلام ناب، وجود دارد. نباید این گونه باشد که در محرم از مسائل روز و پیگیری فعالیت هایمان غافل شویم، بلکه برعکس آن چه کارکرد اصیل هیئت هاست، ایجاد و تقویت حرکت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی درست و منطبق با اصول اسلام و انقلاب است. اصلاً بگذارید راحت بگویم: هیئتی که این گونه نباشد و ما را از همه چیز غافل کند، هیئتی است با طعم غفلت!


free b2evolution skin
4
آبان

کربلا نمان! کربلایی بمان!

هیچ کهن‌سالی موهایش را در آسیاب سفید نکرده اما موهاشان در یک مسیر هم سفید نشده‌اند! آدم به آدم، گروه به گروه، این تارهای سفید، حکایت جداگانه‌ای دارد.

به هنگام پیری مرانم ز پیش
وقتی می‌گویی پیرغلام امام حسین(ع)، تکلیف این ریش‌سفیدی معلوم می‌شود؛ یعنی یک عمر در وادی محبت اهل بیت(ع) نفس کشیدن، بزرگ‌شدن، پیر شدن، اثر نفس از امام گرفتن!
در این میان، نمی‌شود نمایشگاهی برای تجهیز فرهنگی هیآت مذهبی برپا شود و در آن‌جا از این پیرغلام‌های دوست‌داشتنی نبینی. پیرغلامانی که با حسین، حسین پیر شده‌اند و از عمر رفته در این مسیر، نهایت خشنودی را دارند.

که صرف تو کردم جوانی خویش
دارد می‌گوید: همین که توی کار امام حسین(ع) هستیم و نفس‌مان می‌رود و می‌آید، خدا را شکر. چه چیزی بهتر از این می‌خواهیم؟!
آنچه می‌آید، صحبت‌های حاج غلامرضا شاهنگی است. اصلا شنیدن همین یک جمله از او کافی بود تا بفهمی پیرغلامی یعنی‌چه؛ تا بنشینی پای صحبت‌هایش و هر بار که نام حضرت را می‌برد، اشک در چشمانش جمع شود و برایت از «همه چیزش» بگوید؛ از حسین(ع):

من از کودکی عاشقت بوده‌ام
از اول که به دنیا آمدیم، نوکری امام حسین را کردیم، من همه چیزم مال امام حسین است. یادم هست در جوانی آن ده شبانه‌روز را نمی‌خوابیدیم ولی حالا همین راه رفتن‌ها هم سخت شده.

قبولم نما گرچه آلوده‌ام
گفتند وقتی درب حرم امام رضا را می‌ساختند، شیخ بهایی می‌خواست چیزی لای درب حرم بگذارد تا ورود افراد کافر و گنه‌کار به حرم ممنوع شود. شب حضرت را خواب دید که گفتند: هر وقت خواستی بد و گنه‌کار و کسی در خانه‌ات نیاید، برای خانه «خودت» این‌ها را بنویس نه برای خانه ما!
ممکن است همین بچه‌ بدها که شیطنت می‌کنند، بیایند و اصلا ورق‌شان برگردد. اصلا هنر این است آن‌ها را بیاوری وگرنه بچه هیاتی‌ها که می‌آیند!

به عشقت از آن دم که خو دادی‌ام
لذت با امام حسین(ع) این است که وقتی نگاه کنی، ببینی پیغمبر(ص) می‌گویند: حسین، چراغ راه هدایت است. همین جمله برای ما کافی که هدایت شویم.
راه امام حسین(ع)، بهترین و نزدیک‌ترین و خوب‌ترین است. امیدواریم که خدا برای‌مان نگه داشته باشد؛ برای آن دنیا.

به چشم همه آبرو دادی‌ام
هر جا هم گیر کنیم و مشکلی پیش بیاید، می‌رویم سراغ ارباب و او هم همه را درست می‌کند و درست کرده است.


free b2evolution skin
30
مهر

مدعی عاشق..

عاشق مدعي دستهاي دعايش را بالا برد. اما همين که خواست براي خودش دعا کند، به ياد حديثي از پيامبر افتاد که:«الجار ثم الدار؛ اول براي همسايه، سپس خانه»!
پس همسايه هايش را بسيار دعا کرد و دوباره به خودش برگشت، اما همين که خواست براي خودش دعا کند به ياد حديث ديگري افتاد که:«هر کس ابتدا براي ديگران دعا کند و سپس براي خودش دعايش زودتر به اجابت مي رسد.»!
پس براي همه، هر آنکس که مي شناخت و نمي شناخت دعا کرد. دوباره به خودش بازگشت و براي خودش بسيار دعا کرد. اما همين که خواست آمين بگويد رنگش پريد!
در حالي که از شرم سرخ شده بود به ياد حديث ديگري افتاد که:«شيعيان ما به اندازه ي آب خوردني ما را نمي خواهند. اگر مي خواستند، از صميم قلب و جدي دعا مي کردند و فرمان ظهور از جانب پروردگار مي رسيد.»!!!
عاشق مدعي فراموش کرده بودمعشوقش را دعا کند!!!

اللهم عجل لولیک الفرج


free b2evolution skin
18
مهر

مهر علی

شيعه همه جا رهبر و مولاش علي است
دنياش علي بوده و عقباش علي است
بي‌مهر علي زهد ابوذر همه هيچ
سلمان كه محمدي است آقاش علي است



free b2evolution skin
18
مهر

چند دقیقه مطالعه برای امام هادی علیه السلام

گزیده ای از کتاب منتهی الآمال

تاریخ امام دهم و بدر باهر ، ابوالحسن الثالث مولاناالهادی امام علی النقی علیه السلام

تاریخ ولادت اسم و کنیه آن حضرت

نام : علی ، کنیه : ابوالحسن و بخاطر آنکه امام رضا علیه السلام و امام کاظم علیه السلام ابوالحسن داشتند ایشان را ابوالحسن الثالث گویند.

القاب : نقی ، هادی ، نجیب ، مرتضی ،عالم ، فقیه ، ناصح ، امین ، مؤتمن ، طیب و متوکل گویند. نقی و هادی از همه مشهورتر است . امام لقب متوکل را مخفی می کرد به جهت آنکه اسم خلیفه متوکل بود .

سن امامت 8سالگی .

تاریخ شهادت سوم رجب سال 254هجری

زمان و محل تولد : مشهورترین روایت در مورد تولد ایشان نیمه ذی حجه سال 212 در حوالی مدینه ، موضعی به نما «صُربا»

سن شهادت: 42سالگی

مدت امامت :34سال

تعداد فرزندان:5

پدر بزرگوار ایشان امام نهم امام جواد علیه السلام ومادر ایشان سمانه مغربیه معروف به سیده می باشد.

شمایل حضرت : متوسط القامه ، روی سرخ و سفید ، گونه های اندک برآمده ، چشم های فراخ ، ابروهای گشاد.

مختصری از فضایل ، مناقب و مکارم اخلاق حضرت امام علی النقی علیه السلام

صفحات: 1· 2


free b2evolution skin
17
مهر

شکر گذاری از کدام نعمت؟

ابو هاشم جعفری می گوید: در تنگناي مالی بسیاري گرفتار آمده بودم تا آنجا که تصمیم گرفتم براي درخواست کمک نزد امام هادي علیه السلام بروم. هنگامی که خدمت امام رسیدم، پیش از آنکه سخنی بگویم، فرمود:

« اي ابا هاشم! کدام یک از نعمت هاي خدا را می خواهی شکر کنی؛

ایمانی که به تو داده که به وسیله آن بدن خود را از آتش دوزخ دور سازي

و یا سلامتی و عافیتی که به تو ارزانی داشته که از آن در راه عبادت و بندگی خدا بهره بري،

یا از آن قناعتی که به شما هدیه کرده تا در پی آن، از درخواست از مردم بی نیازتان کند؟

اي ابا هاشم! علّت آنکه من سخن آغاز کردم،آن است که گمان کردم می خواهی از برخی مشکلات خود شکایت کنی. دستور داده ام دویست دینار طلا به شما بدهند که با آن مشقت را بر طرف سازي. آن را بگیر و به همان مقدار بسنده کن.»

بحارالانوار ، ج ۵۰، ص ۱۲۹


free b2evolution skin
17
مهر

امام هادی و مقتضیات زمان

ابویوسف یعقوب اهوازي معروف به ابن سکیّت گوید: روزي به محضر مبارك امام علیّ هادي علیه السلام وارد شدم و عرض کردم:

یابن رسول اللّه! چرا خداوند متعال، حضرت عیسی مسیح علیه السلام را به همراه لوازم و علوم طبّ و طبابت، و حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله را به همراه فصاحت و بلاغت مبعوث نمود؟

امام هادي علیه السلام فرمود: در زمانی که حضرت موسی علیه السلام مبعوث گردید بیشترین افراد آن زمان، اهل سحر و جادو بودند و حضرت به مقتضاي همان زمان آمد و سحر تمام ساحران را باطل نمود و حجّت خدا را بر ایشان ثابت کرد. در زمان حضرت عیسی علیه السلام مردم مبتلا به امراض و ناراحتی هاي جسمی شده بودند که از درمان آنها عاجز و ناتوان بودند، پس حضرت عیسی آمد و امراض صعب العلاجی را مانند پیسی و جذام و نابینایی را - که از درمان آنها عاجز بودند - شفا داد و حتّی مردگان را به اذن خداوند متعال، زنده کرد. ه مبعوث گردید،

در زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله مردم ادیب و خطیب و شاعر بودند که با تمام فصاحت و بلاغت سخن می گفتند و شعر می سرودند، پس آن حضرت با کلامی بلیغ و فصیح و رسا در قالب موعظه و ارشاد، از طرف خداوند سبحان آمد که سخنش سرآمد تمام سخن ها بود و حجّت الهی را بر تمامی آن افراد تمام نمود.

ابن سکّیت گفت: به خدا قسم! تاکنون شخصی مثل تو را، که این چنین پاسخ روشن و کافی گفتی، ندیده بودم؛ اکنون می خواهم بدانم که امروز حجّت خدا بر مردم چگونه است؟

امام هادي علیه السلام فرمود: عقل سالم که به وسیله او بتوان صداقت و یا دروغگوئی و نفاق افراد را شناخت و در نتیجه این که از هر کس و از هر سخنی تبعیّت ننماید.

اصول کافی ، ج ۱، ص۲۴


free b2evolution skin